جدول جو
جدول جو

معنی قد نما - جستجوی لغت در جدول جو

قد نما
بالا نما برز نما
تصویری از قد نما
تصویر قد نما
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بد نما
تصویر بد نما
بد شکل بد صورت زشت کریه المنظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدنما
تصویر قدنما
آنچه تمام قدوبالای فرد را نشان دهد مثلاً آیینه قدنما
فرهنگ فارسی عمید
آنچه قد شخص را نشان دهد یا (آینه) آیینه قدنما. آیینه ای که تمام قد و بالای انسان را نشان دهد آینه قدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدم نما
تصویر آدم نما
آنتروپوئید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوضی که آب آن نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد نما
تصویر باد نما
آلتی که در بلندی برای تعیین جهت باد نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مشهور ببدی معروف ببدی، مرضی است که اسب و استر و خر را بهم رسد سراجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدن نما
تصویر بدن نما
آینه ای که تمام بدن را نشان میدهد، جامه بدنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو نما
تصویر رو نما
پول یا هدیه ای که به هنگام دیدن روی عروس یا نوزاد دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
آنچه که در شب بدرخشد و نمایان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نام
تصویر بد نام
رسوا، بی آبرو، کسی که به بدی معروف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
ویژگی آنچه در شب می درخشد و نمایان است مانند ساعت شب نما
فرهنگ فارسی عمید
یا قبله نما، اسباب کوچکی است باندازه ساعت جیبی و کوچکتر یا بزرگتر از آن و دارای صفحه مدرج و عقربه است، و بوسیله آن جهات اربعه یا سمت قبله تعیین میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوس نما
تصویر قوس نما
کمانواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نما
تصویر آب نما
((نَ))
حوض یا جوی آب در خانه یا باغ که نمایان باشد، سراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب نما
تصویر شب نما
((شَ نَ))
آن چه به شب جلوه کند و بدرخشد، برطرف کننده تاریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطب نما
تصویر قطب نما
((~. نَ))
ابزاری برای تعیین امتداد نصف النهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخ نما
تصویر نخ نما
((نَ. نَ))
فرسوده، کهنه
فرهنگ فارسی معین
جعبه ای دارای عقربۀ مغناطیسی که روی صفحۀ مدرجی حرکت می کند که عقربۀ آن همیشه به سمت شمال متوجه است و به وسیلۀ آن جهات اربعه یا سمت قبله را پیدا می کنند، قبله نما
فرهنگ فارسی عمید
پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنما
تصویر بدنما
هر چیزی که در نظر خوب نیاید، آنچه صورت ظاهرش خوشایند نباشد، بدنمود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قد پا
تصویر قد پا
بلندا سرا پا ارتفاع بلندی: قد پای این ساختمان شش متر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیما
تصویر قدیما
از روزگار سابق از زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنما
تصویر بدنما
((~. نَ))
بدشکل، زشت، بسیار نازک و تنک، نشان دهنده تمام بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدما
تصویر قدما
پیشینیان
فرهنگ واژه فارسی سره
جمع قدیم. یا قدماء خمسه. در میان فلاسفه یونان کسانی بودند که قایل به پنج مبدا قدیم برای عالم وجود بودند: باری تعالی نفس هیولی دهر و خلا و بتعبیر دیگر: باری تعالی نفس کلیه هیولای اولی مکان و زمان مطلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدما
تصویر قدما
((قُ دَ))
جمع قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قدما
تصویر قدما
قدیم ها، پیشین ها، دیرین ها، دیرینه ها، قدیمی ها، جمع واژۀ قدیم
فرهنگ فارسی عمید